به گزارش شهرآرانیوز؛ «اصلا به من چه!» استغفار میکنم و رویم را برمی گردانم. قرارم با خودم این است که تا چیزی برایم مسجل نشود، آن را نپذیرم، ولی نمیدانم چرا چند روزی میشود هربار که چشمم به یکی از همکاران میافتد حرفهایی که درباره او شنیدهام، مانند فیلمی توی ذهنم جان میگیرد. حرفهایی که همان زمان هم آنها را رد کرده بودم، ولی انگار آن حدس و گمانها در من هم اثر کرده و جمع آن حرفها و اتفاقهای پیرامونی ذهنم را ناخواسته به بازی گرفته بود. احساس میکردم موضوع، پایش را فراتر از ذهنم گذاشته و حالا قضاوت و رغبتم نسبت به آن فرد را متأثر از خودش کرده است.
مشابه این ماجرا در زندگی خیلی ازما اتفاق میافتد. شاید هم آن عامل تحریک کننده ذهن بیمار خود ما باشد. اینکه بدون سند و مدرک معتبر دست به حدس و گمان و قضاوت میزنیم؛ قضاوتی ناسالم و نابجا. میگویم بیمار، چون چه از بُعد روان شناختی و چه در آموزههای دینی، بدگمانی نوعی مرض شناخته میشود. عامل بیماری زایی که اعتماد ما را نشانه میرود و ارتباطات ما را مختل میکند. موضوعی که امروز میخواهیم با بیان چند خرده روایت قدری درباره آثار منفی آن در زندگی شخصی و اجتماعی صحبت کنیم.
برای اینکه درک بهتری از آثار منفی بدگمانی در زندگی مان داشته باشید باهم چند خرده روایت را از آنچه ناآگاهانه روزانه در پیرامونمان اتفاق میافتد، مرور میکنیم.
سعید دوسه ماهی میشود که خیلی جدی به طلاق فکر میکند. این اتفاق درست از روز عقدشان شروع شد. وقتی سارا رفتار بی منظور مادرشوهرش را به دل گرفت و پای سعید را همان روز به ماجرا باز کرد: «مامانت هنوز از روز خواستگاری کینه به دل داره؛ برای همین خودش رو به پادرد زده و جلوی مهمونای ما پا نمیشه.» سعید سعی کرده بود سارا را متقاعد کند که مشکل پادرد مادرش مربوط به سالها پیش است و ربطی به ناراحتی اش از آن روز ندارد.
ولی این موضوع در همه این پنج سال زندگی مشترکشان کش آورده بود و هربار که سارا با مادرشوهرش به مشکل یا اختلافی میخورد، مسئله را به آن روز گره میزد و هررفتار مادرشوهرش را به معنا میگرفت. بدگمانیهای سارا به همین جا ختم نمیشد و موضوعهای این چنینی زیادی در زندگی مشترکشان وجود داشت که هربار سعید باید کلی انرژی صرف رفع و رجوع آنها میکرد. این اتفاقها سبب شده بود سعید با آنکه از بدگمانیهای سارا اطلاع داشت، حس خوبی نسبت به اطرافیان و دوستانش نداشته باشد.
موضوع از وقتی برای آقای رئوفی دردسرساز شد که یکی از همکارانش او را با همکار جدیدی که تازه کارش را در آن بخش شروع کرده بود، در جایی خارج از سازمان دیده و از روز بعدش به اصطلاح مچشان را گرفته بود. آقای رئوفی که عادت نداشت با همکارهایش بیشتر از دوسه جمله حرف بزند، دقایق طولانی را با این همکار خانم وقت میگذراند و این موضوع دستمایه شایعهها و پچ پچهایی درمجموعه کاری اش شده بود؛ هرچند این خانم سمت معاون آقای رئوفی را داشت، با این همه، سم پاشیهای این همکار نه تنها وجهه آقای رئوفی را بین همکارانش خراب کرده که کار را به مدیر بالادست و حراست مجموعه هم کشانده بود. موضوعی که کمی بعدتر با مشخص شدن رابطه فامیلی آن دو و شرمندگی برخی همکارها به یک مَثل تبدیل شد؛ هرچند از دید آن همکار سمی و همیشه حق به جانب، مقصرش خود آقای رئوفی بود که رابطه شان را از دیگران پنهان کرده و او را به اشتباه انداخته بود.
تلفن را که قطع میکند، به فکر فرو میرود. این سومین باری است که تماس گرفته و شوهرش جواب نداده. تا نیم ساعت دیگر اگر خبری نشود یا چهلمش را میگیرد یا مچش را در کافهای با دختری. از آن بدتر برای آن دختر خیالی یک شناسنامه هم صادر میکند. هربار هم که این قصه تکرار میشود و شوهر بخت برگشته اش ثابت میکند که در آن ساعت و لحظه کجا بوده و چرا تلفن او را بی پاسخ گذاشته است، باز همه چیز فراموش و چندروز بعد دوباره تکرار میشود.
هربار هم که توضیحات اطرافیانش را در دفاع از همسرش میشنود و احتمالهایی که ممکن است درچنین موقعیتهایی برای هرکسی پیش بیاید، فقط یک جمله میگوید «شما این مردا رو نمیشناسید!» قسمت تلخ ماجرا هم اینجاست که همه روز حالش خراب است و به جز سردرد، بی اشتها و عصبی هم میشود. به تازگی دردعصبی شدیدی هم در شانه اش احساس میکند که تا پشتش امتداد دارد. با این همه، حاضر نیست دست از این گمانهای بدش بردارد و زندگی اش را به کام خودش و همسرش تلخ نکند.
بدگمانی به معنای داشتن سوءظن، بدخیالی و بداندیشی درباره دیگران است. هرآنچه ذهن ما را درباره کسی بد کند و روی قضاوت و رفتار ما با او تأثیر منفی داشته باشد، حالا میخواهد به زبان آورده شود یا نشود. در آموزههای دینی از این خصلت به یک رذیلت اخلاقی یاد شده است، چون گمان بد این قدرت را دارد که خیلی زود گفتار، رفتار و شخصیت آدمها را متأثر از خودش کند. ازاین رو هرجا که سخن از بدگمانی به میان میآید، توصیه به ایستادن درنقطه مقابل آن، حتی از نوع افراط گونه اش میشود. به این دو حدیث گوهربار که در کتاب بحارالانوار آورده شده است، دقت کنید.
رسول گرامی اسلام (ص): «برای گفتار و کرداری که از برادرت سر میزند عذری بجوی و اگر نیافتی عذری بتراش.»
امیرمومنان علی (ع): «کردار برادرت را به بهترین وجه آن تصور کن تا زمانی که کاری از او سرنزده است که راه توجیه را بر تو ببندد. همچنین هیچ گاه به سخن برادرت گمان بد مبر تا زمانی که بتوان برای آن توجیهی نیکو یافت.»
اگر میخواهید آدمهای بدگمان را بشناسید یا بدانید که خودتان تا چه اندازه درگیر این خصیصه ناپسند هستید، بهتر است این مسیر را که یک فرد بدگمان در زندگی اش سپری میکند در خودتان پیگیری کنید.
برای داشتن این خصلت اخلاقی علتهای زیادی را میتوان بیان کرد، مانند:
بدگمانی آتشی نیست که ما آن را روشن کنیم و این فقط دیگران باشند که در آن بسوزند، بلکه پیش از دیگران این خود ما هستیم که آثار و پیامدهای منفی اش را در زندگی درک میکنیم.
بدگمانی هم مانند هر مرض دیگری اگر در مراحل اولیه تشخیص داده و برای درمان آن اقدام شود، قابلیت درمان دارد، ولی اگر برای مدت طولانی با ما باشد و در ما ریشه بدواند، به جز با روان درمانی درمان پذیر نیست. با همه اینها توصیه میکنیم این راهکارها را چه به این خصلت ناپسند اخلاقی مبتلا باشید و چه نباشید در مراودات و ارتباطاتتان با دیگران رعایت کنید.